منبع: http://www.interniche.org/en/conscientious/testimonies/anyafeddersen
مترجم: فاطمه سادات میرمهدی
درطی دوران کودکی و مدرسه همواره آرزو داشتم که یک دامپزشک باشم، زیرا آرزوی من کمک به حیوانات بود. اما وقتی که شنیدم در رشته دامپزشکی فرد مجبور به شرکت در آزمایش های حیوانی است، برایم روشن شد که من نمیتوانم این رشته را ادامه دهم تا هنگامی که این آموزش بد، کنار گذاشته نشود.
برای مدتی طولانی اصلا نمیدانستم باید چه رشته ای بخوانم، زیرا دامپزشک شدن برای من اصلی ترین هدف در زندگی بود. در سال ۱۹۸۷، پس از اتمام مدرسه، شروع به تحصیل در رشته زیست شناسی و علم زبان شناسی آلمانی کردم و تصمیم گرفتم که یک معلم مدرسه شوم و به دانش آموزانم بیاموزم که چگونه دوستانه، اخلاقی و مسئولانه به درمان حیوانات بپردازند.
من می دانستم که تحصیل در رشته زیست شناسی هم شامل آزمایشات حیوانی و تشریح می شود. اما مطمئن بودم کسانی که می خواهند معلم مدرسه شوند، مجبور نیستند در این تمرینات شرکت کنند. زیرا در آلمان معلم ها اجازه ندارند که در مدارس آزمایشات حیوانی را انجام دهند.
من شوکه شدم هنگامی که در اوایل شروع درسم سعی کردم درباره اعتراضم با استادانم صحبت کنم ولی آنها گفتند که من باید در تمام کلاس های تشریح و عملی آزمایشات حیوانی شرکت کنم.
من یک دادخواست به دولت و هم چنین تعدادی نامه به وزارت علوم و آموزش نوشتم . اما همه آنها بدون موفقیت بود و به سرانجام نرسید.
از ترس اینکه عدم شرکت من در اولین کلاسهای عملی باعث شود که اجازه تحصیل در رشته زیست شناسی را نداشته باشم (زیرا شما فقط ۲ الی ۳ سال فرصت دارید که نیمه اول تحصیل خود را کامل کنید و اگر خیلی کند باشید اجازه ادامه دادن نخواهید داشت) و هم چنین ندانستن اینکه اگر معلم زیست نشوم چه بخوانم و با زندگی ام چه کنم، باعث شد که بر خلاف وجدانم عمل کنم ودر اولین کلاسهای عملی که شامل آزمایشات حیوانی و تشریح بود شرکت کردم.
آزمایشات در گروه های ۳ نفره انجام می شد و اگر حیوان زنده بود،. من حتی آن را لمس نمیکردم. اما با این وجود آزمایشگاه را هم ترک نکردم. من قبلا نمیدانستم که اگر انجام عملی، در تضاد با عدالت و ارزش های شخصی شما است ، در صورتی که شما به طور کامل آگاه باشید که کاری که انجام می دهید، اشتباه است، می توانید در مورد آن، کاری کنید.
من تصمیم گرفتم که پس از پایان نیمه اول درسم، دادخواستی علیه دانشگاهم تنظیم کنم. زیرا در آن صورت مطمئن میشدم که دانشگاه به دلایل رسمی نمیتواند مرا از دوره بیرون کند.
بنابراین در سال ۱۹۹۰ به دانشگاه اعلام کردم که در کلاس های عملی جانورشناسی دوره دوم شرکت نخواهم کرد و در سال ۱۹۹۱ به دادگاه اداری فدرال رفتم. در مرحله اولیه دادخواست شکست خوردم، زیرا قضات بر این عقیده بودند که دادخواست من دولت را به خطر می اندازد. آنها هم چنین گفتند که اگر در آزمایشات حیوانی و تشریح ها شرکت نکنم قادر نخواهم بود که معلم خوبی باشم و دولت به زیست شناسان توانا برای معلم مدارس احتیاج دارد. بنابراین وجدان اخلاقی من در این مورد از اهمیت کمتری برخوردار است. البته اینها حرفهایی پوچ و بی معنی بود، زیرا وظیفه معلم این است که احترام به زندگی و چگونه درمان کردن حیوانات از راه درست را بیاموزد و اگر معلم ها آزمایش روی حیوان انجام دهند، قادر نخواهند بود این ارزش های مثبت را به صورت متقاعدکننده به دانش آموزان خود بیاموزند.
در مرحله دوم دادخواست هم به دلایل دیگری شکست خوردم: این بار قضات گفتند که استادان دیگر قادر به ارائه سازمان یافته درس نخواهند بود، اگر به من اجازه داده شود که برای آزمایشات حیوانی از روش های جایگزین استفاده کنم، (که البته این هم غیر منطقی و پوچ بود). قضات هم چنین گفتند که تماشای فیلم از نظر اخلاقی با شرکت در آزمایشات تفاوتی ندارد و اگر من می پذیرم که فیلم را ببینم، باید بپذیرم که در آزمایشات هم شرکت کنم. آنها تفاوت آشکار را نمی دیدند: هنگامی که شما از فیلم استفاده می کنید دیگر حیوانی در تمرینات کشته نمی شود.
در مرحله سوم هم باز شکست خوردم. قضات میگفتند که من باید به صورت مفصل جایگزین ها را ارائه کنم. آنها یک جایگزین مشخص برای هریک از بخشهای کالبدشکافی و آزمایش ها می خواستند، اما این غیر ممکن است، برخی از آزمایش ها باید به طور کلی متوقف شوند، آنها ارزش تولید یه جایگزین خاص را ندارند.
من پس از آن پرونده را به بالاترین دادگاه آلمان یعنی دادگاه قانون اساسی فدرال بردم. پرونده به مدت ۹ سال در جریان بود تا اینکه در آوریل سال ۲۰۰۰ دادگاه، مورد مرا با توضیحاتی مشابه توضیحات دادگاه اداری فدرال رد کرد: اینکه لیست جایگزین ها به اندازه کافی دقیق نیست. هم چنین گفته شد که به ندرت دانشجویان در تحصیلات عالی با استفاده از حیوانات مخالفت می کنند و مسئله من یک استثنا است؛ هیچ گونه علاقه عمومی برای روشن شدن این موضوع وجود ندارد.
با این حال دادگاه از وجود سازمان های
( سازمان رضایت )SATIS ( شبکه بین المللی آموزش با شفقت ) و INTERNICHE
آگاه بود بنابراین این موضوع مهجور واقع نشد. علاوه بر این، حق اساسی ما از آزادی وجدان نباید وابسته به کمیت باشد: وجدان هر شخص باید آزاد باشد و من در حال حاضر میخواهم این پرونده را به دادگاه اروپایی ببرم.
من هم چنان که در(( سازمان رضایت)) و(( شبکه بین المللی آموزش با شفقت)) فعال بوده ام ، ادبیات آلمانی و فلسفه خواندم، فارغ التحصیل شدم و کارشناس ارشد هنر می باشم.
اگرچه که من ادبیات و فلسفه را بسیار دوست دارم و در این دروس کاملا موفق هستم ولی اصلا فکر نمیکنم که یک روز مجبور شوم که شغلی به عنوان زبان شناس انتخاب کنم. در حال حاضر در حال نوشتن پایان نامه دکتری هستم، به امید اینکه شاید یک کار تدریس در دانشگاه، حتی در آفریقا پیدا کنم. برای اینکه این شبیه ترین شغل مشابه معلم مدرسه می باشد و من عاشق تدریس هستم.
Leave A Comment